performable, doable, capable of being done, capable of being fulfilled
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رقص او پیچیده بود؛ اما کاملاً انجامیدنی توسط رقصندگان بود.
Her choreography was intricate yet entirely performable by the dancers.
با برنامهریزی دقیق، این کار انجامیدنی شد.
With careful planning, the task became more doable.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «انجامیدنی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/انجامیدنی