آخرین به‌روزرسانی:

بریدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / boridan /

to cut (off), to clip, to slash, to gash, to slit, to sever, to rip, to snip, to lop, to slice, to carve, to cleave, to rive, to rend, to make an incision

قطع کردن

آنان با بریدن (بته‌ها) راه خود را از میان گیاهان انبوه گشودند.

The slashed their way through the thick vegetation.

گندم را بریدن (درو کردن)

to cut the wheat

فعل لازم
فونتیک فارسی / boridan /

to sour, to curdle, to turn

(شیر و غیره) لخته شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

دمای گرم باعث شد که شیر ببرد.

The warm temperature caused the milk to sour.

شیر پس‌از مخلوط شدن با سرکه شروع به بریدن کرد.

The milk began to curdle after being mixed with vinegar.

فعل لازم
فونتیک فارسی / boridan /

to give up, to break down, to become exhausted

خسته شدن، کم آوردن

او بعداز خبر غیرمنتظره احساس کرد که بریده است.

He felt himself break down after the unexpected news.

اگر استراحت نکنید، به‌زودی خواهید برید.

If you don't take breaks, you will soon become exhausted.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بریدن

  1. مترادف:
    فعل
    متضاد:
    پیوند دادن
  1. مترادف:
    قطع کردن قطع

ارجاع به لغت بریدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بریدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بریدن

لغات نزدیک بریدن

پیشنهاد بهبود معانی