to block, to clog, to stop, to close, to obstruct, to stem, to dam, to stanch, to snarl, to bring to a halt, to prevent the flow of
to block
to clog
to stop
to close
to obstruct
to stem
to dam
to stanch
to snarl
to bring to a halt
to prevent the flow of
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بند آوردن ترافیک
to snarl traffic
او برای بند آوردن خونریزی از شریانبند استفاده کرد.
She applied a tourniquet to stop bleeding.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بند آوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بند آوردن