to compound, to combine, to compose, to mix, to blend, to prepare, to concoct, to integrate, to synthesize, to amalgamate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او تصمیم گرفت آرد و شکر را برای کیک ترکیب کند.
She decided to combine the flour and sugar for the cake.
عوامل مختلف را با هم ترکیب کردن
to compound various elements
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ترکیب کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ترکیب کردن