accusation, slander, charge, calumny, denigration, defamation, calumniation, incrimination, vilification, smear, libel, mud
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او کوشید که خود را از تهمت ارتداد مبری کند.
He tried to purge himself of the charge of heresy.
با تهمت نام نیک او را از بین بردند.
He was robbed of his good name by slander.
محیط کار پر از تهمت بود.
The work environment was filled with mud.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تهمت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تهمت