آخرین به‌روزرسانی:

جزئی به انگلیسی

معنی‌ها

فونتیک فارسی / joz'i /

circumstantial, giblet, incidental, inconsequential, inconsiderable, minute, nominal, partial, scruple, small, token, trifling, trivial, unimportant, detail

عامیانه potty

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

truck

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد جزئی

  1. مترادف:
    اندک کم ناچیز
    متضاد:
    کلی

ارجاع به لغت جزئی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «جزئی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جزئی

لغات نزدیک جزئی

پیشنهاد بهبود معانی