to go to sleep, to fall asleep
to go to sleep
to fall asleep
ملوان سر خود را روی گوشهی نرده قرار داد و به خواب رفت.
The sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep.
خواب با حرکت سریع چشم (نوعی اختلال رفتاری خواب) معمولاً حدود ۹۰ دقیقه پساز به خواب رفتن رخ میدهد.
REM sleep typically occurs about 90 minutes after falling asleep.
to become limp, to get pins and needles
to become limp
to get pins and needles
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سپس متوجه شدم که دست چپم خواب رفته است.
Then I noticed that my left arm was limp.
بعداز چند ساعت دراز کشیدن در رختخواب، بیدار شدم و دستم خواب رفت.
After lying in bed for several hours, I woke up to get pins and needles in my arm.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خواب رفتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خواب رفتن