خودجوش به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • خودانگیخته
  • فونتیک فارسی

    khodjoosh
  • صفت
    spontaneous, extempore, unforced, impulsive, unpremeditated, uncompelled
    • - تصمیم خودجوش او برای استعفا همه را غافلگیر کرد.

    • - Her spontaneous decision to quit her job surprised everyone.
    • - واکنش خودجوش او به انتقاد فقط شرایط را بدتر کرد.

    • - His impulsive reaction to the criticism only made the situation worse.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت خودجوش

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خودجوش» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خودجوش

لغات نزدیک خودجوش

پیشنهاد بهبود معانی