to remedy, to cure, to doctor, to restore, to physic, to fix, to treat, to heal, to correct
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هدف دکتر این بود که مریضی بیمار را با یک روش درمانی جدید درمان کند.
The doctor aimed to remedy the patient's discomfort with a new treatment.
او موفق شد زخم را بهطور موثری درمان کند.
She managed to doctor the wound effectively.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «درمان کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/درمان کردن