امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

دویدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تند حرکت کردن

فونتیک فارسی

davidan
فعل لازم
to run, to leg, to jog, to race, to dash, to hasten, to sprint

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- آماده‌ی دویدن شدن

- get set to run

- پس‌از مایل‌ها دویدن، کاملاً از‌نفس‌افتاده بودم و باید استراحت می‌کردم.

- After running for miles, I was completely windless and had to take a break.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دویدن

  1. مترادف:
    پویه خرامیدن خیز
  1. مترادف:
    دوندگی
  1. مترادف:
    شتافتن
  1. مترادف:
    تاختن

ارجاع به لغت دویدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دویدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/دویدن

لغات نزدیک دویدن

پیشنهاد بهبود معانی