to run, to leg, to jog, to race, to dash, to hasten, to sprint
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آمادهی دویدن شدن
get set to run
پساز مایلها دویدن، کاملاً ازنفسافتاده بودم و باید استراحت میکردم.
After running for miles, I was completely windless and had to take a break.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دویدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دویدن