excess, surplus, additional value
excess
surplus
additional value
بار سرک بر روی قطعات ماشین باعث فرسودگی سریع آنها شد.
Excess stress on the machine parts caused them to wear out quickly.
کشاورزان پساز برداشت محصول با سرک محصولات روبهرو شدند.
Farmers faced a surplus of crops after the harvest.
small head
small head
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سرک مجسمه با جزئیات زیادی تراشیده شده بود.
The small head of the statue was carved with great detail.
سرک سنجاق خیلی ریز است و نمیتوان آن را واضح دید.
The small head of the pin is too tiny to see clearly.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سرک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سرک