burnt, burned, scalded
بچهی سوخته از آتش وحشت دارد.
A burned child dreads the fire.
دست سوختهی او نیاز به مراقبت پزشکی داشت.
Her burned hand required medical attention.
null, useless, fouled out
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گزارش حاوی دادههای سوختهای بود که در تحلیل شرایط بلااستفاده بود.
The report contained null data that was of no use in analyzing the situation.
اطلاعات سوختهی کتاب باعث شده بود خواندنش سخت باشد.
The useless information in the book made it difficult to read.
sufferer, scarred by suffering or love (etc.)
چشمان مرد سوخته مملو از رنج و ناامیدی بود.
The sufferer man's eyes were filled with pain and despair.
اضطراب و افسردگی بر ذهن سوختهی او سایه افکنده بود.
His sufferer mind was clouded with anxiety and depression.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سوخته» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سوخته