small province, township, division, town, borough, small town, municipality
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زندگی در شهرستان بسیار راکد است.
Life in a small town could be deadly dull.
دو مایل دیگر به یک شهرستان میرسیم.
Two miles further on we came to a small town.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شهرستان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شهرستان