happy, auspicious, lucky, prosperous, propitious, beatific, fortunate, blessed
آرزو میکنم سالی شاد و فرخنده داشته باشی.
Have a happy and prosperous year.
بسیار فرخنده بودم که شما را ملاقات کردم.
Be able to meet you ,I was so lucky.
(a feminine proper noun) Farkhondeh
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
فرخنده را از کلاه قرمزش شناختم.
I recognized Farkhondeh by her red hat.
فرخنده نامزدیاش را با علی به هم زده.
Farkhondeh has broken off his engagement to Ali.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فرخنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فرخنده