ruler, commander, governor, sovereign, lord, overlord, regnant
ruler
commander
governor
sovereign
lord
overlord
regnant
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تصمیمات فرمانروا آیندهی پادشاهی را شکل داد.
The ruler's decisions shaped the future of the kingdom.
فرمانروا قوانینی وضع کرد تا صلح را در قلمرو حفظ کند.
The commander established laws to maintain peace in the realm.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فرمانروا» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فرمانروا