آیکن بنر

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف پاییزی «اشتراک هوش مصنوعی»

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف هوش مصنوعی

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

محزون به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / mahzoon /

ادبی sad, melancholy, gloomy, sorrowful, depressed, depressing, tragic, long-faced, woebegone, woeful, sombre, cheerless, pensive, plangent, dejected, downcast, low-spirited, rueful, glum, blue, chapfallen

sad

melancholy

gloomy

sorrowful

depressed

depressing

tragic

long-faced

woebegone

woeful

sombre

cheerless

pensive

plangent

dejected

downcast

low-spirited

rueful

glum

blue

chapfallen

اندوهگین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

او محزون است؛ چون عشق او نسبت به آن دختر دوطرفه نیست.

He is sad because his love for her is not reciprocated.

چهره‌ی محزون او نشان می‌داد که بسیار ناراحت است.

His melancholy expression showed that he was deeply saddened.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد محزون

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
متضاد:

ارجاع به لغت محزون

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «محزون» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/محزون

لغات نزدیک محزون

پیشنهاد بهبود معانی