sorry, regretful, sad, unhappy, depressed, upset, rueful, sorrowful, saddened, dejected, contrite, apologetic, grieved
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بعداز اینکه روز تولدش را فراموش کرد، نگاهی متأسف به او انداخت.
She gave him a sorry look after forgetting his birthday.
لحن متاسف او، پشیمانی عمیق او را نشان داد.
His regretful tone revealed his deep remorse.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «متاسف» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/متاسف