آخرین به‌روزرسانی:

مریض‌احوال به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بیمار

فونتیک فارسی

mariz ahvaal
صفت

عامیانه sickly, somewhat ill, indisposed, ailing

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

ظاهر مریض‌احوال او باعث شد که همه در مورد سلامتی‌اش سوال کنند.

His sickly demeanor made everyone question his health.

او کمی مریض‌احوال به نظر می‌رسید، اما بر حضور در جلسه اصرار داشت.

She appeared somewhat ill, but she insisted on attending the meeting.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت مریض‌احوال

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مریض‌احوال» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مریض‌احوال

لغات نزدیک مریض‌احوال

پیشنهاد بهبود معانی