breast, titty, tit, bosom, boob
breast
titty
tit
bosom
boob
ممههای کوچک
small boobs
ممه را لولو بردن
there's no more freeloading
nipple, pacifier
nipple
pacifier
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کودک ممه را گاز میگرفت
The baby was biting at the pacifier
ممهی مصنوعی به نوزاد شیرخوارهات نده
Give no artificial pacifier to your breastfeeding baby
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ممه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ممه