dissenter, infighter, recreant, dissentious, hypocrite, mischief-maker, seditious, dissembler, double-crosser
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او مدیری منافق بود که ادعای صداقت میکرد.
He was a hypocrite manager who claimed to be honest.
او منافق است؛ بهش اعتماد نکن.
He's a double-crosser, don't trust him.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منافق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منافق