to change one's mind, to give up an idea or decision, to decide not to
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
میخواستم پیراهن قرمز را بخرم ولی منصرف شدم و به جای آن آبیاش را خریدم.
I was going to buy the red shirt, but I changed my mind and got the blue one instead.
قصد داشت از کارش استعفا بدهد اما وقتی رئیسش پیشنهاد ترفیع داد، منصرف شد.
He had planned to quit his job, but he changed his mind when his boss offered him a promotion.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منصرف شدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منصرف شدن