promised, appointed day or time, longed for, predestined, given, agreed
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در محل موعود دور هم گرد آمدیم.
We gathered at the appointed place.
ارض موعود
the Promised Land
جایزهی موعود برای اتمام پروژه هیچوقت داده نشد.
The promised reward for completing the project was never given.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «موعود» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/موعود