فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

نگه داشتن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: نگهداشتن

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ذخیره کردن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to save, to store

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

- او تصمیم گرفت پولش را برای خرید ماشین جدید نگه‌ داشت.

- She decided to save her money for a new car.

- لطفاً مدارک را در کمد نگهدارید.

- Please store the documents in the cabinet.
متوقف کردن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to stop, to halt, to bring to a stop

- لطفاً ماشین را در چراغ قرمز نگه دار.

- Please stop the car at the red light.

- داور مجبور شد بازی را به‌دلیل مصدومیت بازیکن نگهدارد.

- The referee had to bring the game to a stop due to a player injury.
در جایی حفظ کردن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to retain, to keep, to hold

- (در مسابقه) حساب امتیاز را نگه داشتن

- keep (the) score

- پلیس به او هشدار داد که از نگه داشتن مواد غیرقانونی خودداری کند.

- The police warned him not to hold any illegal substances.
در انتظار گذاشتن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to keep (waiting, standing, ...)

- لطفاً در را باز نگه‌ دارید تا من کیفم را بردارم.

- Please keep the door open while I grab my bag.

- می‌توانی صدا را هنگامی که من کار می‌کنم پایین نگه داری؟

- Can you keep the noise down while I'm working?
حفظ کردن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to preserve, to safeguard, to project

- ما باید زیبایی طبیعی پارک‌های خود را نگهداریم.

- We must preserve the natural beauty of our parks.

- ما باید میراث فرهنگی خود در برابر تخریب نگه داریم.

- We need to safeguard our cultural heritage from destruction.
وفا کردن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to persever, to keep (promises, ...), to abide by

- من همیشه تلاش می‌کنم قول‌هایم را نگه دارم؛ زیرا صداقت برای من مهم است.

- I always aim to keep my promises, as integrity matters to me.

- او همیشه سعی می‌کند تعهداتش به دوستانش را نگهدارد.

- She always tries to abide by her commitments to her friends.
توجه کردن

فونتیک فارسی

negahdaashtan
فعل متعدی
to maintain, to take care of

- او با عشق و توجه زیادی حیوانات خانگی‌اش را نگه می‌دارد.

- She takes care of her pets with great love and attention.

- شرکت هدف دارد که شهرت خود را در صنعت نگه دارد.

- The company aims to maintain its reputation in the industry.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت نگه داشتن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نگه داشتن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نگه داشتن

لغات نزدیک نگه داشتن

پیشنهاد بهبود معانی