soberness, vigilance, sobriety, alertness, watchfulness, wariness, awareness, intelligence
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
افسر پلیس به مست بودن راننده مشکوک شد و آزمایش هوشیاری انجام داد.
The police officer suspected the driver was lit and conducted a sobriety test.
هوشیاری نگهبانان جان آن سفیر خارجی را نجات داد.
The guard's alertness saved the life of that foreign ambassador.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «هوشیاری» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/هوشیاری