carrying out, accomplishment, performance, enforcement, putting into effect, administrating, implementation, fulfilment, enactment, execution, conduct
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مفاد قراردادی را اجرا کردن
to fulfill the terms of a contract
دستور قابل اجرا
an order capable of execution
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اجرا» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اجرا