gracious, grave, reserved, sober, dignified, graceful, poised, stately
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
میزبان باوقار از ما در منزلش بهگرمی پذیرایی کرد.
The gracious host welcomed us warmly into her home.
رفتار باوقار شاگردان در طول مراسم نشاندهندهی بلوغ و متانت آنها بود.
The dignified behavior of the students during the ceremony showed their maturity and poise.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «باوقار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/باوقار