debt, money owed, being in the red, indebtedness, debit, liability, score
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.
Nasser carefully calculated the amount he owed.
بدهی زیاد جواد را مجبور کرد که دارایی خود را تبدیل به پول کند.
Heavy debts forced Javad to capitalize his assets.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بدهی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بدهی