آخرین به‌روزرسانی:

بدهی به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

قرض، دین

فونتیک فارسی

bedehi
اسم

debt, money owed, being in the red, indebtedness, debit, liability, score

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.

Nasser carefully calculated the amount he owed.

بدهی زیاد جواد را مجبور کرد که دارایی خود را تبدیل به پول کند.

Heavy debts forced Javad to capitalize his assets.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بدهی

  1. مترادف:
    دین قرض وام
    متضاد:
    بستانکاری طلب

ارجاع به لغت بدهی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بدهی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بدهی

لغات نزدیک بدهی

پیشنهاد بهبود معانی