propriety, fitness, suitability, comeliness, grace, opportuneness, appropriateness, elegance, flair, fitting, fit
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برازندگی هر جامه بستگی به پوشندهی آن دارد
the fitness of each garment has to do with the wearer
برازندگی داشتن، برازنده بودن
to befit, to fit, to suit, to be becoming, to become, to be appropriate
این شهر برای شما برازندگی ندارد
this reputation does not become you
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برازندگی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برازندگی