dead end, blind alley, cul-de-sac, stalemate, logjam, impasse
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
احساس کردم در یک بنبست گیر افتادهام.
I felt like I was trapped in a blind alley.
تصمیم شرکت برای سرمایهگذاری در آن محصول یک بنبست بود.
The company's decision to invest in that product was a blind alley.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بنبست» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بنبست