فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

تند به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

سریع

فونتیک فارسی

tond
صفت قید
quick, rapid, express, fast, sharp, presto, prompt, rapid-fire, agile, apace, round, swift, posthaste, spanking, brisk, gusty, expeditious, speedy, fleet

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- او قبل‌از رفتن دوش تندی گرفت.

- He took a quick shower before heading out.

- رشد تند فناوری زندگی ما را تغییر داده است.

- The rapid growth of technology has changed our lives.
تیز

فونتیک فارسی

tond
صفت
sharp, keen, cutting

- چاقو خیلی تند است و می‌تواند تقریباً هر چیزی را برش دهد.

- The knife is very sharp and can cut through almost anything.

- چاقو لبه‌ی تندی داشت و به‌راحتی سبزیجات را برش می‌داد.

- The knife had a keen edge, making it easy to slice through the vegetables.
مزه‌ی آتشین

فونتیک فارسی

tond
صفت
spicy, hot, pungent, poignant, piquant, peppery, gingery

- من عاشق غذای تند هستم، به‌خصوص کاری تایلندی.

- I love spicy food, especially Thai curry.

- من عاشق اضافه کردن چند فلفل تند به سس پاستا هستم.

- I love adding a few hot peppers to my pasta sauce.
عصبانی

فونتیک فارسی

tond
صفت
quick-tempered, hot-tempered, testy, rough, edgy, irascible, vehement

- مدیر تند اغلب محیط کاری پراسترس ایجاد می‌کرد.

- The quick-tempered manager often created a stressful work environment.

- مربی تند اغلب با داوران بحث می‌کرد.

- The hot-tempered coach often argued with the referees.
شدید، پرمایه

فونتیک فارسی

tond
صفت
scathing, strong, rough, loud, caustic, racy, dark, abrupt

- مایع تمیزکننده‌ی تند به‌سرعت چربی را حل کرد.

- The caustic cleaner quickly dissolved the grease.

- او همیشه وقتی نیاز به تمرکز دارد، چای تند دم می‌کند.

- She always brews a dark tea when she needs to concentrate.
زاویه‌ی حاده

فونتیک فارسی

tond
صفت
hairpin, acute, steep, sharp, abrupt

- جاده در نزدیکی قله پیچ تندی داشت.

- The road took a hairpin turn near the summit.

- جاده پیچ تندی به‌سمت چپ داشت.

- The road took a sharp turn to the left.
سریعاً

فونتیک فارسی

tond
قید
fast, quickly, speedily, rapidly, swiftly

- نبض او تند می‌زند.

- Her pulse beats fast.

- او تند متوجه اشتباهش شد و عذرخواهی کرد.

- He quickly realized his mistake and apologized.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تند

  1. مترادف:
    قید
    متضاد:
    کند بطی‌ء آهسته
  1. مترادف:
    برق‌آسا سریع شتابان
    متضاد:
    باحرارت داغ

ارجاع به لغت تند

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تند» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تند

لغات نزدیک تند

پیشنهاد بهبود معانی