solitude, lonesomeness, isolation, loneliness, solitariness, desolation, friendlessness
او تنهایی و خشم خود را در دفتر خاطرات خود بروز داد.
Into her diary she discharged her loneliness and anger.
زنی که در تنهایی خودساختهاش محبوس شده بود.
A woman who was encased in her own self-made loneliness.
عامیانه by oneself, alone, singly
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او خانه را خودش به تنهایی ساخت.
He built the house all by himself.
او به تنهایی سه پرس از خوراک سبزیجات را خورد.
He ate three helpings of the vegetable dish all by himself.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تنهایی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تنهایی