matter, material, object, substance, stuff
کارآگاهان به دنبال هر جسمی بودند که به کمک آن بتوانند پروندهی جنایی را حل کنند.
The detectives were searching for any substance that could help them solve the crime.
دستم به جسم سختی خورد.
My hand hit a hard substance.
body, person, flesh
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آیا نیازهای جسم مهمتر از نیازهای روح است؟
Are the needs of the body more important than the needs of the spirit?
جسم سلولی
cell body
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جسم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جسم