body, figure, physique, form, frame, build, torso
پیکر نحیفی در تاریکی ظاهر شد.
A slender form appeared in the darkness.
خانوادهی عزادار تصمیم گرفتند که در طول شب در کنار پیکر عزیزشان بیدار بمانند.
The mourning family chose to wake over their loved one's body throughout the night.
ریاضی digit, numeral
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
همیشه وقتی سعی میکنم پیکرها را در زبانهای مختلف بخوانم، گیج میشوم.
I always get confused when trying to read numerals in a different language.
پیکرهای رومی
Roman numerals
portrait, icon
پیکر خانوادگی
the family portrait
هنرمند پیکر زیبایی از آن زن را نقاشی کرد.
The artist painted a beautiful portrait of the woman.
statute, sculpture
مجموعهای شگفتانگیز از پیکرهای باستانی
an impressive collection of ancient sculptures
پیکر برنزی
the bronze sculpture
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پیکر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیکر