to dismiss, to fire, to discharge, to lay off, to give a negative or harsh answer
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مدیر تصمیم گرفت بهخاطر اشتباهات مکرر، کارمند را جواب کند.
The manager decided to fire the employee for repeated mistakes.
کمیته تصمیم گرفت بهدلیل عدم حمایت، پیشنهاد را جواب کند.
The committee decided to dismiss the proposal due to lack of support.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جواب کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جواب کردن