زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

حساب کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / hesaab kardan /

to calculate, to figure, to compute

محاسبه کردن

ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.

Nasser carefully calculated the amount he owed.

این ابزارها فواصل را دقیق حساب می‌کنند.

These instruments compute distances precisely.

فعل لازم
فونتیک فارسی / hesaab kardan /

to number, to count

شمردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

داور خطاهای من را حساب نکرد.

The referee did not count my misses.

گل‌شمار هاکی در پایان بازی گل‌های هر تیم را حساب کرد.

The hockey scorer numbered the goals for each team at the end of the game.

فعل لازم
فونتیک فارسی / hesaab kardan /

to reckon, to take into account, to expect, to count, to regard

ارزش قائل شدن، روی چیزی حساب کردن

روی قول تو حساب می‌کنم.

I reckon on your promise.

آن‌ها را از دوستان خود حساب می‌کنم.

I reckon them my friends.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد حساب کردن

  1. مترادف:
    شماره کردن
  1. مترادف:
    شمردن محاسبه کردن
  1. مترادف:
    سنجیدن
  1. مترادف:
    برآورد کردن
  1. مترادف:
    شمارش محاسبه
  1. مترادف:
    محسوب‌داشتن
  1. مترادف:
    خیال کردن فرض کردن فکر کردن

ارجاع به لغت حساب کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «حساب کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حساب کردن

لغات نزدیک حساب کردن

پیشنهاد بهبود معانی