(maternal) uncle
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خالویم هر تابستان مرا به ماهیگیری میبرد.
My uncle takes me fishing every summer.
خالوی حسابدارم در فلوریدا زندگی میکند.
My accountant uncle lives in Florida.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خالو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خالو