grandma, grandam, grandame, grandmother, grand dame, grannie, granny
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خانمبزرگ باغ زیبای پر از گل دارد.
Grandma has a beautiful garden full of flowers.
خانمبزرگم برای همهی ما شالهای زیبایی میبافد.
My grandame knits beautiful scarves for all of us.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خانمبزرگ» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خانمبزرگ