to chat, to unburden, to confabulate, to confide (in), to commune
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تلفنی درد دل کردن با مادربزرگم را دوست دارم.
I love to chat with my grandmother on the phone.
هر موقع که احساس خستگی میکنم، دوست دارم با دوستانم درد دل کنم.
Whenever I feel lonely, I like to chat with my friends.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «درد دل کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/درد دل کردن