leading, guidance, direction, directing, be leadership, advisement, steerage, counsel, tip, cue, pointer, hint, lead, wrinkle
راهنمایی شغلی
careers guidance
از راهنمایی شما دربارهی نوشتن آن یادداشت متشکرم.
Thank you for the wrinkle about writing that note.
traffic control, directing traffic
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
راهنمایی مؤثر میتواند تصادفات را در جادههای شلوغ به حداقل برساند.
Effective traffic control can minimize accidents on busy roads.
راهنمایی در زمان رویدادهای بزرگ برای جلوگیری از ترافیک ضروری است.
Traffic control is essential during major events to prevent congestion.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «راهنمایی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راهنمایی