آخرین به‌روزرسانی:

راهنمایی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ارشاد

فونتیک فارسی

raahnamaayi
اسم

leading, guidance, direction, directing, be leadership, advisement, steerage, counsel, tip, cue, pointer, hint, lead, wrinkle

راهنمایی شغلی

careers guidance

از راهنمایی شما درباره‌ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.

Thank you for the wrinkle about writing that note.

اداره‌ی راهنمایی‌ورانندگی

فونتیک فارسی

raahnamaayi
اسم

traffic control, directing traffic

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

راهنمایی مؤثر می‌تواند تصادفات را در جاده‌های شلوغ به حداقل برساند.

Effective traffic control can minimize accidents on busy roads.

راهنمایی در زمان رویدادهای بزرگ برای جلوگیری از ترافیک ضروری است.

Traffic control is essential during major events to prevent congestion.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد راهنمایی

  1. مترادف:
    ارشاد رهنمونی هدایت

ارجاع به لغت راهنمایی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «راهنمایی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راهنمایی

لغات نزدیک راهنمایی

پیشنهاد بهبود معانی