devoted, devotee, servile, disciple, supporter, follower, partisan, adherent
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او سرسپردهی ادبیات است و بیشتر زمانش را صرف خواندن کتاب را میکند.
She is a devotee of literature and spends most of her time reading books.
جان سرسپردهی وفادار تیم فوتبال محلی است.
John is a loyal supporter of the local football team.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سرسپرده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سرسپرده