to stay (on), to settle (in), to reside
to stay
to settle
to reside
ماندن یا نماندن او اصلاً اهمیتی ندارد.
It is wholly immaterial whether he stays or not.
ما ماندن را ترجیح دادیم.
We elected to stay.
to remain, to keep, to continue, to stick (to), to stay, to stand still, to cease, to delay, to wait, to abide, to bide, to persist, to cling, to hover, to lodge
to remain
to keep
to continue
to stick
to stay
to stand still
to cease
to delay
to wait
to abide
to bide
to persist
to cling
to hover
to lodge
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برای تندرست ماندن باید هر روز ورزش کنیم.
To remain healthy, we have to exercise daily.
او برای گرم ماندن در شب سرد زمستان، کلاهی بر سر داشت.
He wore a hood to keep warm during the cold winter night.
عامیانه to be tired out, become tired out, to be fatigued, become fatigued, to become helpless, to become stymied
to be tired out
become tired out
to be fatigued
become fatigued
to become helpless
to become stymied
نباید قبلاز تمام کردن پروژه بمانیم.
We shouldn’t be fatigued before finishing the project.
اگر شب بهاندازهی کافی استراحت نکنم، میمانم.
I become stymied if I don’t get enough rest at night.
ادبی to resemble, to be similar to, to look like, to simulate
to resemble
to be similar to
to look like
to simulate
صدای او مثل نسیم ملایمی در روز گرم میماند.
His voice can be look like a gentle breeze on a hot day.
صدای او هنگام خنده به مادرش میماند.
Her voice be similar to her mother’s when she laughs.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
کلمهی «ماندن» در زبان انگلیسی به stay ترجمه میشود.
ماندن یکی از مفاهیم بنیادی در تجربهی انسانی است که به سکون، پایداری یا امتداد در یک وضعیت خاص اشاره دارد. این فعل در زبان فارسی دامنهی معنایی گستردهای دارد و میتواند هم به حضور فیزیکی در مکانی مشخص اشاره کند، و هم معنایی استعاری یا احساسی داشته باشد؛ مانند ماندن در یک رابطه، در یک خاطره یا حتی در ذهن کسی. واژهی «stay» در زبان انگلیسی نیز چنین کاربردهای متنوعی دارد و معمولاً به باقیماندن در مکان یا حالت فعلی اطلاق میشود.
در زندگی روزمره، ماندن میتواند نشانهای از انتخاب، تمایل یا ضرورت باشد. گاهی افراد تصمیم میگیرند در یک موقعیت خاص بمانند؛ مثلاً در یک شهر، خانه یا شغل، زیرا به آن وابستهاند یا در آن احساس امنیت میکنند. گاهی هم ماندن از روی اجبار یا نبود گزینهی بهتر رخ میدهد. در هر حال، ماندن صرفاً یک کنش فیزیکی نیست؛ بلکه میتواند حامل بارهای روانی، احساسی و گاه فلسفی باشد.
از دیدگاه روانشناسی، ماندن میتواند نشانهای از تعهد یا ترس باشد. فردی که در یک رابطهی فرساینده باقی میماند ممکن است از تغییر بترسد، یا بالعکس، فردی که در کنار خانواده یا دوستانش میماند، شاید از روی عشق و وفاداری این تصمیم را گرفته باشد. همین دوگانگی باعث میشود که ماندن همیشه با قضاوت سادهانگارانه همراه نباشد و نیاز به درک عمیقتری از موقعیت و انگیزههای فردی داشته باشد.
در حوزهی ادبیات و هنر، ماندن بار معنایی عاطفی و گاه رمانتیک پیدا میکند. نویسندگان و شاعران، واژهی ماندن را برای توصیف حس وفاداری، دلبستگی یا حتی جاودانگی به کار میبرند. «کاش میماندی» یا «یادت ماندنیست» از جمله ترکیبهاییاند که نشان میدهند ماندن میتواند در سطحی فراتر از زمان و مکان معنا پیدا کند. در این معنا، ماندن به امری ذهنی یا روحی بدل میشود.
ماندن همچون بسیاری از افعال پایه، بستری برای تصمیمگیریهای مهم در زندگی است. انسان در لحظاتی سرنوشتساز باید انتخاب کند که بماند یا برود، صبر کند یا اقدام کند، در وضعیت فعلی ادامه دهد یا تغییر ایجاد کند. «ماندن» مفهومی ساده اما پیچیده است که در لایههای مختلف زبان، فرهنگ، و تجربهی انسانی معنا مییابد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ماندن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ماندن