coach, teacher, trainer, pedagogue, educator, handler, tutor, preceptor, don, lecturer, mentor, tamer, instructor
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مربی فوتبال
a football coach
مربی دو نفر را از تیم حذف کرد.
The coach cut two men from the team.
مربی تشک را پهن کرد تا کشتیگیران روی آن تمرین کنند.
The coach rolled out the mat for the wrestlers to practice on.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مربی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مربی