half-dead, half-alive, almost-dead, in a bad shape, moribund
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گیاه بعد از روزها بیآبی نیمهجان شده بود.
The plant looked half-dead after being left unwatered for days.
سرباز درحالیکه در اثر جراحات نیمهجان شده بود، تلوتلوخوران به داخل کمپ رفت.
The soldier stumbled into camp, half-dead from his injuries.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نیمه جان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نیمه جان