فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

هماهنگ به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

هم‌آهنگ

فونتیک فارسی

hamaahang
صفت

harmonious, symphonious, melodious

آمیزه‌ی هماهنگ از رنگ‌ها و شکل‌های خوشایند

a harmonious blending of pleasant colors and shapes

رابطه‌ی هماهنگ آن‌ها در شیوه‌ی ارتباطشان آشکار بود.

Their harmonious relationship was evident in the way they communicated.

دارای قصد و هدف مشترک

فونتیک فارسی

hamaahang
صفت

compatible, consonant, congruous, of one mind, having the same ideas or goals, concordant, coordinated

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

رنگ‌های هماهنگ اتاق فضایی آرامش‌بخش به وجود آورده است.

The coordinate colors of the room created a soothing atmosphere.

شخصیت‌های ما بسیار هماهنگ است؛ گویی برای یکدیگر ساخته شده‌ایم.

Our personalities are so compatible, it's like we were made for each other.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد هماهنگ

  1. مترادف:
    سازگار متحد متناسب موافق هماواز همخوان همساز هم‌صدا

ارجاع به لغت هماهنگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «هماهنگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/هماهنگ

لغات نزدیک هماهنگ

پیشنهاد بهبود معانی