agreeable, agreeing, compatible, pro, in agreement, accordant, favoring, favorable, in favor of, congenial, well-disposed, sympathetic, suitable, friendly, consenting, acquiescent
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نود رأی موافق، پنجاه رأی مخالف و بیست رأی ممتنع
a vote of ninety in favor, fifty against, and twenty abstaining
در مورد مجازات اعدام، او موافق است و من مخالف.
As for the death penalty, he is in favor and I am anti.
او به لایحه رأی موافق داد.
He cast a favorable vote for the bill.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «موافق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/موافق