زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

پیوستن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / peyvastan /

to stick (together), to paste, to attach, to cleave, to weld

to stick

to paste

to attach

to cleave

to weld

چسبیدن

دو تصویر به‌طور یکپارچه در کلاژ به هم می‌پیوندند.

The two images will paste seamlessly in the collage.

فایل‌های اضافی هنگام بارگذاری به‌طور خودکار می‌پیوندند.

The additional files attach automatically when you upload them.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / peyvastan /

to join, to connect, to annex, to adjoin, to enter, to ally, to affiliate, to wed

to join

to connect

to annex

to adjoin

to enter

to ally

to affiliate

to wed

ملحق‌ شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

این جاسوس پس‌از خیانت به کشورش و پیوستن به دشمن، خائن به حساب می‌آمد.

The spy was considered a changeling after he betrayed his country and joined the enemy.

دو جاده در پل قدیمی به هم می‌پیوندند.

The two roads connect at the old bridge.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد پیوستن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
متضاد:

ارجاع به لغت پیوستن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پیوستن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیوستن

لغات نزدیک پیوستن

پیشنهاد بهبود معانی