آخرین به‌روزرسانی:

پیچ به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

میخ شیاردار

فونتیک فارسی

pich
اسم

pin, screw, bolt, jackscrew

او صفحه را سوراخ کرد و پیچ را از آن گذراند.

He drilled a hole in the plate and passed the screw through it.

مهره را سر پیچ بپیچان.

Screw the nut on the bolt.

خمیدگی

فونتیک فارسی

pich
اسم

twist, turn, bend, curve, spir-, strepto-

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

سر پیچ به‌طرف راست بپیچید.

Bear right at the bend.

جاده پر از پیچ و شیب بود.

The road was full of dips and curves.

گیاه بالارونده

فونتیک فارسی

pich
اسم

گیاه‌شناسی climbing plant

پیچ در گوشه‌ی گرم و آفتابی حیاط به‌خوبی رشد کرد.

The climbing plant thrived in the warm, sunny corner of the yard.

در جنگل بارانی، تنوع پیچ چشمگیر است.

In the rainforest, the diversity of climbing plants is remarkable.

پیچیده

فونتیک فارسی

-pich
سازه‌ی پیوندی

a combining form (meaning: tied, turned, wrapped)

مارپیچ

serpentine

طناب‌پیچ

tied with a rope

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد پیچ

  1. مترادف:
    نبش
  1. مترادف:
    انحنا خمیدگی خم کجی
  1. مترادف:
    چین شکنج شکن کرس
  1. مترادف:
    گشت
  1. مترادف:
    میخ

ارجاع به لغت پیچ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پیچ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیچ

لغات نزدیک پیچ

پیشنهاد بهبود معانی