پیچ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

میخ شیاردار

فونتیک فارسی

pich
اسم
pin, screw, bolt, jackscrew

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- او صفحه را سوراخ کرد و پیچ را از آن گذراند.

- He drilled a hole in the plate and passed the screw through it.

- مهره را سر پیچ بپیچان.

- Screw the nut on the bolt.
خمیدگی

فونتیک فارسی

pich
اسم
twist, turn, bend, curve, spir-, strepto-

- سر پیچ به‌طرف راست بپیچید.

- Bear right at the bend.

- جاده پر از پیچ و شیب بود.

- The road was full of dips and curves.
گیاه بالارونده

فونتیک فارسی

pich
اسم
گیاه‌شناسی climbing plant

- پیچ در گوشه‌ی گرم و آفتابی حیاط به‌خوبی رشد کرد.

- The climbing plant thrived in the warm, sunny corner of the yard.

- در جنگل بارانی، تنوع پیچ چشمگیر است.

- In the rainforest, the diversity of climbing plants is remarkable.
پیچیده

فونتیک فارسی

-pich
سازه‌ی پیوندی
a combining form (meaning: tied, turned, wrapped)

- مارپیچ

- serpentine

- طناب‌پیچ

- tied with a rope
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد پیچ

  1. مترادف:
    نبش
  1. مترادف:
    انحنا خمیدگی خم کجی
  1. مترادف:
    چین شکنج شکن کرس
  1. مترادف:
    گشت
  1. مترادف:
    میخ

ارجاع به لغت پیچ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پیچ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیچ

لغات نزدیک پیچ

پیشنهاد بهبود معانی