to do, to perform, to fulfill, to execute, to make, to effect, to render, to accomplish, to achieve, to work
روزی خود را بهدست آوردن، کسب معیشت کردن (زندگی گذراندن)
earn one's bread
نان کسی را آجر کردن، روزی کسی را بریدن
take the bread out of somebody's mouth
راه را هموار کردن (برای)، زمینه را آماده کردن (برای)
pave the way (for/to)
مقایسه کردن، سنجیدن، تشبیه کردن
make a comparison between
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کردن