pounded, ground, bruised, knocked, mashed, driven, crushed, beaten, trodden, smashed, contused
او سیر کوبیده را به سس سالاد اضافه کرد.
She added pounded garlic to the salad dressing.
گوشت کوبیده
ground meat
غذا و آشپزی Koobide
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برای شام یک کوبیدهی خوشمزه سفارش دادم.
I ordered a delicious Koobide for dinner.
مامانم بهترین کوبیده را درست میکند.
My mom makes the best Koobide.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کوبیده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کوبیده