(زمین و سرزمین) بیحاصل، بایر، بیثمر
Looking quickly through the countryside reveals vast swathes of barrenness.
پس از نگاهی سریع به حومهی شهر، بیحاصل بودن بخشهای عمدهای از زمینها نمایان میشود.
The region's many lush golf courses belie the myth of barrenness.
به دلیل وجود زمینهای سرسبز گلف، بایر بودن این سرزمین دروغی بیش نیست.
ناباروری، عقیمی، نازایی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He explained that their parents had taken their barrenness as a sign that the union was not meant to be and had pressured them to divorce.
او توضیح داد که والدین آنها، نابارور بودن آن دو را بهعنوان دلیلی برای این که این ازدواج از ابتدا نباید انجام میشد، تلقی کردند و فشار آوردند که آنها طلاق بگیرند.
He asks God to take away her barrenness and make her fertile.
او از خدا میخواهد که نازایی همسرش پایان یابد و او بارور شود.
خالی از خلاقیت، بدون نوآوری
After a couple of years of barrenness, a raft of popular new dramas appeared.
پس از چندین سال از انتشار آثار خالی از خلاقیت، یکعالمه مجموعههای نمایشی محبوب عرضه شدند.
All his talent can't disguise the barrenness of the screenplay.
علیرغم همهی استعداد و قریحهی او، خالی از خلاقیت بودن فیلمنامه پنهان نمیشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «barrenness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/barrenness